آشنایی با داروهای گیاهی و آموزش استفاده

آشنایی با داروهای گیاهی و روش استفاده

۴ مطلب با موضوع «مناسبتها» ثبت شده است

کلمات نورانى أباعبدالل‍ه الحسین علیه‌السّلام با اصحاب در شب عاشورا

قسم به خدا دوست داشتم اى کاش کشته مى‏شدم و اجزاء بدنم منتشر و پراکنده مى‏گردید، آنگاه دوباره کشته مى‏شدم تا هزار بار، بلکه خداى متعال با این عمل تو را و این جوانان از اهل بیتت را از کشته شدن محفوظ بدارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کلاته

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام

فرا رسیدن عاشورای حسینی بر شیعیان و محبین آن حضرت تسلیت باد.

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی        
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می شود

امشب بود بر پا اگر، این خیمه ی خون خدا       
فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا میشود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی       
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا می شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است       
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود

امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده اند       
فردا به زیر خار ها، گم گشته پیدا می شود

امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش       
فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود

امشب به خیل تشنگان، عباس باشد پاسبان       
فردا کنار علقمه، بی دست، سقا می شود

امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفی ست      
فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می شود

امشب بود جای علی، آغوش گرم مادرش      
فردا چو گل ها پیکرش، پا مال اعدا می شود

امشب گرفته در میان، اصحاب، ثار الله را       
فردا عزیز فاطمه، بی یار و تنها می شود

امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین       
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می شود

امشب سر سر خدا، بر دامن زینب بود      
فردا انیس خولی و دیر نصاری می شود

ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد حسان      
فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کلاته

السلام علیک یا ابالفضل العباس علیه السلام

                                             
                            علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم

تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم

قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم

به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم

کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم

خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم

نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم

بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کلاته

السلام علیک یا اباالفضل العباس علیه السلام

فرارسیدن تاسوعای حسینی را بر محبین آن حضرتش تسلیت عرص مینماییم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد کلاته